سید محمدجعفر حسینی، متولد سال ۱۳۶۳ از نیروهای قدیمی فاطمیون بود که اولین بار پیش از تشکیل لشکر فاطمیون برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به همراه نیروهای ایرانی به سوریه رفت، بعد از تشکیل لشکر فاطمیون به همت ابوحامد عضو این لشکر شد و از همرزمان شهید مصطفی صدرزاده، ابوحامد، حجت و دیگر فرماندهان شهید این لشکر بود.‌‌
 ‌‌
▪️او از فعالین عرصه جهادی و فرهنگی در

به یاد آن ساعتی باش که بندبند تو در قبر از هم جدا می‌شوند و دوستانت بعد از به خاک سپردن از سر خاکت برمی‌گردند. این یادآوری، تو را از همّ و غم روزگارت تسلّی می‌دهد.

 

امام جعفرصادق علیه‌السلام:

اُذکُر تَقطُّعَ اَوصالِکَ فی‌قَبرِکَ وَ رُجوعَ أحبّائِک عَنکَ اِذا دَفَنوکَ فی حُفِرَتِکَ… فَاِنَّ ذلِکَ یُسلّی عَنْکَ ما أَنتَ فیه.

پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله: 

ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنیا می‌آیند و روبروی خانه ها می‌ایستند و هر یک با آوای حزین با گریه می‌گوید ای کسان من ای فرزندانم، پدرم، مادرم، نزدیکانم به ما عطوفت کنید، خدا شما را بیامرزد. 
با درهم پولی یا گرده نانی و یا لباسی در حق ما عطوفت کنید تا خدا به شما از لباس های بهشتی بپوشاند.

قَالَ ص إِنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ تَأْتِي كُلَّ جُمُعَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا بِحِذَاءِ دُورِهِمْ وَ بُيُوتِهِمْ يُنَادِي كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِصَوْتٍ حَزِينٍ بَاكِينَ يَا أَهْلِي وَ يَا وُلْدِي وَ يَا أَبِي وَ يَا أُمِّي وَ أَقْرِبَائِي اعْطِفُوا عَلَيْنَا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ بِالَّذِي كَانَ فِي أَيْدِينَا وَ الْوَيْلُ وَ الْحِسَابُ عَلَيْنَا وَ الْمَنْفَعَةُ لِغَيْرِنَا وَ يُنَادِي كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَى أَقْرِبَائِهِ اعْطِفُوا عَلَيْنَا بِدِرْهَمٍ أَوْ بِرَغِيفٍ أَوْ بِكِسْوَةٍ يَكْسُوكُمُ اللَّهُ مِنْ لِبَاسِ الْجَنَّةِ

جامع الأخبار(للشعيري) / 169 / الفصل الرابع و الثلاثون و المائة في زيارة قبور المؤمنين

در زمان گذشته که بیمارستان ها نبودند اطرافیان شاهد مرگ پدر، مادر، همسر، برادر، خواهر، فرزند، دوست و . بودند و با چشم خود جان دادن دیگران را می دیدند و آن را برای دیگران حتی در سال های بعد تعریف می کردند. نحوه جان دادن بعضی افراد معمولی نبود.

اما امروزه که بیمارستان ها به وجود آمده اند کمتر خاطره ای از جان سپردن ضبط می شود تا بعدا بازگو گردد.

یکی از دلایل مهم بی توجهی به مرگ، و مرگ را برای سال های دور دیدن، همین مطلب است.

کوچکترین خواهر فرج الله سلحشور می گوید:

برادرم در جوار شهدای گمنام دفن هستند، مادر یکی از آن شهدا نقل می کند: شبی قبل از دفن مرحوم سلحشور دیدم که اطراف محل دفن شلوغ هست، پسرم را صدا زدم که مرتضی چه خبر هست اینجا، گفت: کار داریم مادر، آقای سلحشور را فردا می خواهند بیاورند اینجا.»

 

یکی دیگر از مادران شهدا تعریف می کند: